یه بار داشتم برنج آبکش میکردم........شیدا یادته؟؟؟؟..... لوبیا پلو بود.....همون روزی که املت خوردیم...92.2.25...مامان رفت دنبال داداش گفت برنج و آبکش کن.....رفتیم اتاق من.....من و تو وعاطفه ونرگس......گفتم یادم نره برنچ شفته بشه گفتی نه بیا بریم من گوشیمو میذارم 5 مین دیگه زنگ بزنه......حالا بعد از 5 مین اومدیم من داشتم آبکش میکردم، بخارش زد بالا تو گفتی آب بریز آب بریز...............یعنی هر وقت برنج آبکش میکنم یاده اون لحظه و اون حرفت میفتم و کلی میخندم...............
ترم اول بودیم با نرگس صمیمی شده بودم......چون تو خانه داری و غذا گذاشتن حرفه ای بود.....یه بار ازش پرسیدم نرگس من آخره غذاهارو بلدم ولی اولشو ،نه.........إستارت غذا گذاشتن چه جوریه؟ گفت إستارت غذا گذاشتن با پیاز سرخ کردن شروع میشه.........حالا الان هروقت دارم واسه غذا گذاشتن پیاز خورد میکنم یاده این حرفت میفتم و لبخند میزنم..........
نرگس هر وقت دارم شامی درست میکنم یاده این حرفت میفتم که گفتی دیروز شامی گذاشتم بعد به شکل قلب درآوردم.....مامان میگفت اینارو درست کردنی به کی فک میکردی؟...یادته؟.........همون روزی بود که خونه ما بودیم و من داشتم شامی میذاشتم و شیدا و عاطی هم اومدن و با هم خوردیم و تو هم پرده های پذیراییمون رو زدی............
هر وقت میام ادویه بریزم تو غذا یادت میفتم نرگس خاتون.......کلا عادت دارم با چاقو بردارم.....یادته میگفتی زینب خب قاشق بردار دیگه......هنوزم چاقو رو ترجیح میدم........هر سری هم یاده حرفت میفتماااا ولی اصلا توجه نمیکنم......
کلا خیلی یادتون میفتم که این یه گوشه خیلی کوچیکش بود..........
نظرات شما عزیزان:
narges
ساعت12:14---26 اسفند 1392
khahar zeinab chera hamash moghe ashpazi yade man myofty?!!!!!!!!!!!!!<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(24).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(0).gif" width="18" height="18"> پاسخ:dg dg :-D
|